در این وبلاگ قراره کلی حرف تازه و خاص بزنیم
اینجا مکانی برای تبادل تفکرات قشنگمون هست .دور هم جمع میشیم تا از هم چیزی یاد بگیریم و چه چیزی از این ارزشمند تر ؟! با ثبت اسمتون در این وبلاگ شما هم میتونید مطالبتون رو در این وبلاگ قرار بدید

کدام خواننده داخلی را دوست دارید ؟

  تبادل لینک کاملا هوشمند و شیک و مجلسی
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حرفای تازه و آدرس http://bia2com.lxb.ir/ لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار و خیلی شیک در سایت ما قرار میگیره. جانه ما داشتی ؟ نه داشتی ؟ به همین راحتی به همین خوشمزگی .







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 26
بازدید کل : 37435
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 156
تعداد آنلاین : 1



Alternative content




کد ساعت فلش


تماس با ما

آمار مطالب

کل مطالب : 28
کل نظرات : 156

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 26
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 26
بازدید سال : 220
بازدید کلی : 37435
صبح پاییزی

کم کم بوی پاییز به مشامت می رسد و هوا دیگر نامهربانی نمی کند . شایدتمام گرما در تیر و مرداد خلاصه شده باشد اما همین دو ماه بس است برای سیر شدنت از هر چه گرما و فصل گرم است و باز تو تشنه ی  صبح پاییز می شوی. انگار تمام موجودات آماده می شوندبا تو ،  آنجا که درختان هم برگ می ریزانند تا در هوای خوب این روزها برگ هایش را فرش پایت کند و زیر پایت خش خشی به راه اندازد تا تا با تو بگوید از کلی حرف های نگفته .

و باز قصه ی نا مهربانی ها و بدی ها ....... پاییز فصل سکوت است ، مثل زمستان سرد نیست اما سرمایش تو را به روزهای خوب زندگیت می برد ، لذت ببر، همین حالا؛ همینجا ! 

تعداد بازدید از این مطلب: 377
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ساعت 24

قلم کنار خانه افتاده است.... خاموش است ... سرد است .. شاید وقتش باشد با دمیدن کلمات بر روح سرد قلم حالش را جا بیاوری .. فنجان چایت را نزدیک دهانت می آوری و مزه مزه میکنی ... داغ است ، کمی می سوزاند اما این دلیل نمی شود که توادامه ندهی .. یکی دیگر ... باز هم داغ است ، قلم را بر میداری و دوست داری دل نوشته هایت را روی برگ کاغذ رها کنی .... رهای رها ... به اوج آسمان .. شاید گاهی نوشتن برایت مسئولیت باشد .. مدام روی شانه ات این حس سنگینی کند که باید بنویسی ، نمیدانی چرا اما فقط دوس داری بنویسی و تو شروع میکنی تا کلمات یکا یک در ذهنت صف بکشند تا به ترتیب روی کاغذ جای بگیرند . انگار نوشتن مثل یک قمار بزرگ است .. گاهی هر چه می نویسی خوب می شود و مغز و روحت در تک تک کلمات به پرواز در می آید و گاهی نه! هر طور است مینویسی... میخواهی خالی شوی از این احساس و مینویسی.. جوهر جاری می شود .. هرکلمه را به دقت در جای خود میگذاری و چند بار میخوانیش ... اما امروز روز تو نیست .. انگار هارمونیشان دلت را نمی لرزاند و برایت  عشوه گری نمی کند .. دلت نیست که کسی متنت را بخواند ....پنهانش میکنی ... زیر کتاب های روی طاقچه همان جای همیشگی ... .. در  سه کنج خانه جای میگیری ..دوباره سرت را بین دستانت جای میدهی تا در این تلاطم و طوفان ثانیه ای آرامش را تجربه کنی ..... و باز .... دوباره مینویسی

تعداد بازدید از این مطلب: 397
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0



عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود